-
رعایت
جمعه 27 شهریور 1394 18:23
باید روزی یک نصف لیوان آب بدهم به گلدان حسن یوسف. ندهم، میخشکد. یک روز حواسم به حسن یوسفم نباشد میپژمرد. روز دیگر نفسش به شماره میافتد و سوم روز، میمیرد. گلِ توی گلدان، مصداق ملموسِ «رعایت» است. رعایت، همان چیزی است که ما توی زندگیهامان گمش کردهایم. همان که گم شدنش گلدانهایمان، آدمهایمان، عشقهایمان را...
-
اگه دستامو بکارم...
پنجشنبه 19 شهریور 1394 19:29
بی تو بی شب افروزیه ماندنت بی تب تند پیراهنت شک نکن من که هیچ آسمان هم زمین میخورد اونوقع که بیست سالم اینا بود و یه شهر دیگه درس میخوندم یه هفته مامانم اومد پیشم موقع برگشت اینقده عر زدم عر زدم که یکی از هم اتاقیهام بهم گفت بهت حسودیم میشه اینقد خانوادت و دوست داری که اینطور واسه رفتن مامانت گریه میکنی...اینسری فک...
-
وطن همونجاست که مادر اونجاست
شنبه 14 شهریور 1394 14:38
بله بله واقعا هم همینطوره ...وطن آدم همونجایی میشه که مادر آدم اونجا باشه...اینو واقعنی حس کردم این یک ماه و نیم که مامانم اینجا بود اصلا نه حس میکردم تو کشور غریبم نه هیچی ...خب ناراحت بودم وقتی رفت اینکه چرا بعضی وقتها بد رفتار کردم ....اوه دلیلشم اینه من و مامانم خیلی با هم فرق داریم خیلیها ...اولندش اینه که ما...
-
رزق
شنبه 7 شهریور 1394 14:42
رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند. زمانی که خواب هستی و ناگهان،به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار میشوی رزق است.چون بعضیها بیدار نمیشوند. زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی،این صبر، رزق است. زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت میدهی این فرصت نیکی...
-
کم کم داریم پیر میشویم! آیا!!
سهشنبه 3 شهریور 1394 13:56
زبان اینجا بسیار بسیار سخت است ...یک جور مینویسن یک جور تلفظ میکنن و هزار جور معنی میکنند...خودشون هم قبول دارند زبان سختیس پر از قواعد by heart هست ...یعنی وقتی میپرسی قواعد این چیه میگن قواعدی نداره باید با قلبت یاد بگیری....کلا که زیادی اهل دلند انگار....خلاصه که ما کلاسهای زبانمان را نرفتیم ولی در عوض با این...
-
حیف بودی ..
پنجشنبه 29 مرداد 1394 01:52
سر خاکش نرفتم ...یعنی تو راه اومدنه از فرودگاه ساعت چهار صبح به داداشم گفتم بریم...با یه اکراه زیادی گفت حالا ممممم باشه اگه میخوای بریم بزا من برم چند نخ سیگار بخرم بعد میریم و من دیدم که نه نمیتوانم...باز هم سرخاکش نرفتم ولی مشهد برایش کلی نماز خواندم بعد یکهو وقتی پیرزنی را دادم که به سبک خودش گریه میکرد و رازو...
-
خر زخم خورده درون
یکشنبه 18 مرداد 1394 14:21
,همه ما یه گذشته ای داریم که خیلی از دوستا ن نزدیک ما از اون گذشته خبر ندارن یعنی خودمون نگفتیم حالا به هر دلیلی یا رومون نشده یا به اون آدم خیلی اعتماد نداشتیم یا گفتیم اون دوست به خاطر ظاهر خوبی که از ما دیده اون گذشته زشت رو نادیده گرفته و یا چه چه ...ولی مشکل اینجاست که اون گذشته بخشی از ماست و گاهی تاثیرش تو...
-
گریل مادرانه دخترانه به همراه دوستان
یکشنبه 18 مرداد 1394 03:48
. با مادر جانمان و دوستانمان رفتیم پارک و ما اصرار زیادی داشتیم تا اولین گریل مشترک مادر و دختریمان را داشته باشیم...و داشتیم و خوب بود و خوش گذشت.. . این دور همیها را دوست دارم البته نه اینکه حرف و حدیثی درش نباشد که همیشه همه جا آدم نخاله پیدا میشود...ولی انگار زنهای این گروه به یک نتیجه درونی رسیده اند که که باید...
-
World Breastfeeding Week
دوشنبه 12 مرداد 1394 13:03
داشتم برای یکی از تحقیقام دنبال میانگین سالهای عمر برای هر کشوری میگشتم رسیدم به سایت جهانی سلامت و بعد فهمیدم هفته اول آگوست هفته حالا فارسیش میشه همون غذا دادن به نوزاد با شیر مادر هست....خب بازم یه چیزایی ار وطن یادم اومد و صد البته مقایسه با اینجا...بماند که دولت اینجا کلی تسهیلات برای مادرا و مادر شدن داره و...
-
هدف این لحظه ها
یکشنبه 11 مرداد 1394 02:51
امروز دو کیلومتر دویدم... یعنی هم پیاده روی سریع کردم هم دویدم تقریبا 20 دقیقه طول کشید نیم ساعت هم یوگا کردم...راضیم خوبه ...اگر بتونم حداقل یک روز در میون روزی یک ساعت ورزش کنم عالیه.شاید سطح این اندروفین برگرده به میزان قبل و انرژیم بیشتر تر بشه...رادیو جوان هم تو همون دویدن یک عدد میکس از اهنگهای قر دار جدید و...
-
Inward Journey
جمعه 9 مرداد 1394 22:40
1. اضافه وزن پیدا کرده ایم یعنی دقیقا دقیقا الان یک قلمبه شکم داریم و عزممان را جزم کرده ایم که آبش کنیم ...اگر باز در معیشت پرخوریهای عزیزانمان جوگیر نشویم...فعلا شام را حذف کرده برنامه ای پیاده روی روی گوشی نصب کرده و تند و سریع پیاده روی میکنیم. 2. از وقتی اومدم اینجا یوگام کم شده کم و این رو تو فعالیتهام حس...
-
از همین لحظه ها لحظه لحظه ها
جمعه 9 مرداد 1394 22:06
اگر به اندازه کافی سفر کنید روزی خود را در جاده ای میبینید که به سوی ملاقات با خودتان میرود.آنگاه میگویید: بله درست آمدم! من این عکس را خیلی دوست میدارم یک جور وحشی است و اصیل زن قهرمان باید شهامت این را دشته باشد که از همسرش اسطوره زدایی کندو مسیولیت زندگی خود را به عهده بگیرد. زن باید تصمیمان دشوار بگیرد و اقتدار...
-
256 کارکتر
سهشنبه 6 مرداد 1394 14:00
سلام ... فک کنم دیگه وقت جابحایی بود...اون توضیح وبلاگ رو اینجا کاملش رو مکینویسم اونجا محدودیت کارکتر داره... من خیلی وقته دفتر خاطرات دارم یعنی خودم با نوشتن برای خودم حال میکنم ...ولی بعضی وقتها عظمت بعضی لحظه ها اونقدر زیاده که جایی بیشتر از قلب خودم و ذهن خودم و ذفتر خودم نیاز داره ...واسه همین اینجا مینویسم تا...