وطن همونجاست که مادر اونجاست

 
 

بله بله واقعا هم همینطوره ...وطن آدم همونجایی میشه که مادر آدم اونجا باشه...اینو واقعنی حس کردم این یک ماه و نیم که مامانم اینجا بود اصلا نه حس میکردم تو کشور غریبم نه هیچی ...خب ناراحت بودم وقتی رفت اینکه چرا بعضی وقتها بد رفتار کردم ....اوه دلیلشم اینه من و مامانم خیلی با هم فرق داریم خیلیها ...اولندش اینه که ما بیشتر مثه دو تا دوستیم یا به قول بعضیها خواهر تا مادر و دختر ...یه دلیلیش اختلاف سنی کممونه 18 سال  یه دلیلشم نمیدونم دیگه این تنها دلیلیه که پیدا کردم ....خلاصه که اختلاقهای زیادی با هم داریم هرچند من حس میکنم هرچی بیشتر می گذره شبیه تر میشیم...خلاصه که یکم عذاب وجدان دارم به خاطر کم صبریهام مقابل مامانم...

کتابی که جدیدا خوندم در مورد زن و زنانگی میگفت که زنان امروز باید با مادر درونشون آشتی کنن و اولین قدم این آشتی با مادر درون آشتی با مادر خودشونه...چرا چون زنهای امروزی مثل من که تو جامعه برای خودشون موقعیتی دست و پا کردن از اون بخش مادر درونشون جدا میمونن و این باعث میشه اون احساس رضایت رو که باید نگیرن نه از کار بیرون نه از همسری نه از مادر شدن ...شاید به این دلیل که میخوان تو همه زمینه ها پرفکت باشن ....کلا زنها تو دوره زندگیشون چرخه های رشد رو سپری میکنن که هر اتفاقی تو زندگیشون باعث میشه اونها یک بازنگری به کل زندگیشون داشته باشن ...اون اتفاق میتونه رابطه با یک مرد باشه یا مادرشدن باشه یا ترک کردن یه کار باشه  یا حتی همین پریودهای ماهیانه ....من همیشه نزدیگهای پریودم حالت کرختی دارم و سستی.... دوست دارم همش تو حال خودم باشم و وقتی مین مندم زیادی میاد طرفم بهش میگم بزار من این مدت تو حال خودم باشم ....برای اینکه این بالا و پایین شدن زیاد اذیتمون نکنه نیاز داریم به آشتی به مادر درونمون که از آشتی با مادر خودمون و مادر زمین شروع میشه و بعد مادر درونمون که ذاتش پذیرش هست...

فکر میکنم این مدت با مامان بیشترساعتهای خوبی با هم داشتیم هردومون لذت میبردیم...خوب بود این با هم بودن مخصوصا که بیشترش رو مین مند (به زبون خودمون یعنی همون آقامون) در سفر بودن و ما با مادر خانمان با هم تنها بودیم...میگم خان واقعا واسه خودش خانی هستا...غذا پختن منو که قبول نداشت مین مندمونم هیمنطور بعد میخواستیم ببریمش انواع غذاهای خارجکی رو امتحان کنه از غذای تای شروع کردیم شروع کرد اه و پیف ما هم کلا بیخیال شدیم از امتحان غذاهای ملل مثل سوشی که خودم عاشقشم و لکس و غیره....کلا گذاشتیم به عهده خودش و خود را راحت کردیم  ...و از خوردن غذاهای مامان پز لذت بردیم....قرار بود یک هفته برویم ترکیه ولی نشد از بس کار ریختند سر ما این ترم یعنی شلوغم ها شلوغ...

با دوستامون دوره همی داشتیم بسیار بسیار زیاد....بعد خریدهامون که میرفتیم کلی لباس میپوشیدیم و بعد جلو هم کلی لباس عوض میکردیم و نظر میدادیم...بعد از درخت میوه چیدنمون که کلی مادر جانمام لذت میبرد...کلا فکر میکنم بهش خوش گذشته...به من ماگر زودتر وضعیت خونه و زندگیم معلوم میشد البته بیشتر تر...


-آیا میدانستید وجود تساوی بین مرد و زن در جامعه باعث سلامت مردها مخصوصا در سنین پیری میشه..بعله بعله الانه تو کشورهایی که به این تساوی رسیدن خود مردها بیشتر این حرکت را در جهت رسیدن به تساوی حقوق حمایت میکنن تا خود زنها آمارشم موجود برید تو سایته ...World Value Survey..


خدا جونم شکرت که منو به یکی دیگه از آرزوهام رسوندی ...باید یاد بگیرم وقتی یک چیزی رو به ضرب و زور میخوام و نمیشه یعنی اینکه تو یه وقت دیکه به بهترین شکل بهترش رو برام در نظر گرفتی...باید یاد بگیرم بخوام ودنبال چطور ش نباشم...باید اعتماد کنم بزرگ بزرگ



نظرات 5 + ارسال نظر
ازی یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 22:57 http://mrooz.blogsky.com/

خدایا شکرت
انقدر دوست دارم وقتی اقایون به خانم ها علی الخصوص من احترام میذارن اصلا گل هام میشکفد

پاییزی یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 21:18

دختر مریخی یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 21:01

البته این رو هم قبول دارم که خود زنها هم واقعا .......

بلی بلی از ماست که بر ماست

دختر مریخی یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 20:48

ای خدا رو شکر مادر بدی نبوده تا حالا ولی ما دوتا عقاید متفاوتی داریم و همین باعث میشه آبمون تو یه جوب نره
پسر دوستیش هم همیشه محفوظ بوده هر چند خودش میگه فرقی نداره البته از زمانیکه برادر بزرگم ازدواج کرده وما در م فهمید پسرها بعد از ازدواج دیگه پسر سابق مامان نیستن ولی دخترها همیشه دختر مامان باقی میمونن یه مقدار شکاف جنسیتی تو رفتاراش کمتر شده
راستش با ازاینکه من از پدر و برادر خودم تفکر ضد زن ندیدم اما وقتی تو جامعه رفتار ای وحشی گرانه بعضی آقایون رو نسبت به زن میبینم حالم بهم میخوره

نمیدونم واقعا عزیزم ولی شاید این جس خشم تو نسبت به مردا از همین رفتار بسر دوستانه مادرت باشه نمیدونم ... مسلمه عقاید تو متفاوت از مادرته روشی که اون بار اومده کاملا متفاوت از تو هست

دختر مریخی یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 18:40

سلام
چه جالب من همیشه فکر میکردم چون با مادرم30سال اختلاف سنی دارم آبمون تو یه جوب نمیره نگو پس به سن نیست پگاه راستی حس نمیکنی مادرها پسراشونو بیشتر دوست دارن؟!
پگاه قسمتهایی از اون تحقیقت رو که تو جواب کامنتت ام در پست قبلی گذاشتی حتما فرصت شد قربون دستت بذار خیلی این چیزا برام جالبه
این تحقیقی هم که تو این پستت بود که مردا با برابری زن و مرد سالمترن اینم باز خیلی مفید بود آره خوب منم یه جورایی فکر میکنم مرد بلانسبت احمق که فقط منافع کوتاه مدت شو می‌بینه از سرکوب زنها خوشحال بشه و بگه آخ جون حالا اون زن میشه برده من و.....
ولی یه مرد واقعا عاقل میدونه که سرکوب زن مثل تف سربالایی که آخرش دامن خودشم میگیره
ولی باز خوشحال میشم اگه این مورد رو بیشتر تحلیل کنی

سلام عزیزم ....ممم خب ببین نیمدونم مادر تو چطوریه ولی مادر من کارش رو به خاطر ما ول کرد و یک زن خانه دار شد با تمام ارزوهای بلندی که داشت ....ولی ما تو رفتارامون خیلی با هم فرق داریم اون خیلی اروم و صبوره من خیلی کم صبر البته الان خیلی بهتر شدم ...و به قول خودش یکم هم یاغی هستم که اون هم باز به نظر خودم بهتر شدم...در مورد تحقیقام و اون چیزایی که میخونم تو پستام هراز گاهی بهش اشاره میکنم ولی عزیزم چرا اینقده منفی هستی نبیت به مردا ...اونطورها هم نیست البته تو ایران هستا ولی اینجا مردها اینقدر برای زنها احترام قابل هستن که آدم به این نتیجه میرسه همون مردهایی هم که زن رو تحقیر میکنن یه جور محصول هم جامهن به نظزم به جا اینکه اینقدر از مردها عصبانی باشی باید از خودمون و عملکرد خودمون عصبانی باشیم ...به خیل دخترای دماغ عمل کرده نگاه کن واقعا پشت این طرز فکر چی میتونه باشه و حال این یه نمونش هست...در مورد پسر دوستیه مامانا نه والا ما یه خواهر کوچیک داریم که یه جورایی پادشاهی میکنه واسه خودش در مقایسه با من و داداشم...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.