کم کم داریم پیر میشویم! آیا!!

 
 

زبان اینجا بسیار بسیار سخت است ...یک جور مینویسن یک جور تلفظ میکنن و هزار جور معنی میکنند...خودشون هم قبول دارند زبان سختیس پر از قواعد by heart هست ...یعنی وقتی میپرسی قواعد این چیه میگن قواعدی نداره باید با قلبت یاد بگیری....کلا که زیادی اهل دلند انگار....خلاصه که ما کلاسهای زبانمان را نرفتیم ولی در عوض با این اپلیکیشنها شروع کردیم زبان آموزی ....و خب امتحان تعیین سطح داشتیم و ما خود را برای مقطع اول آماده کرد ه بودیم و رفتیم و امتحان دادیم و مقطع دوم قبول شدیم ...و بسی خوشحال شدیم و به خودمان افتخار کردیم و اعتماد به نفسمان هم بالا رفت...چرا که همش به خودمان میگفتیم اینها عوارض سن است و فلان و اینها ولی بقول جناب خان دیدم هنو یه ایطو چیزایی تو خودمون داریم ....


بدن ما کلا بافت سفتی دارد ...بعد آن هفت سال یوگا هم مزید بر علت شد تا آنجا که تو کلاس یوگا وقتی بچه ها دست به بدن ما میزدن مثلا بازومون رو میگرفتن میگفتن وا پگاه تو به جز یوگا بدنسازی هم میری که اینقده سفتی و نشون به اون نشون که هروقت برای سونوی سینه جهت جلوگیری از سرطان سینه میرفتیم به ما میگفتن که شما بافت بدنت سفته و برای همینه که دیگر اعضا و جوارح شما هم که از بافتهای چربی است اینقده سفته و گاهی باعث اشتباه میشد که نکنه اون تو چیزی میزی باشه تحت عنوان زبونم لال زبونم لال سرطان....بعد ما هروقت ورزش سخت و خرکی و ناجور میکردیم ماهیچه هامان قلمبه میزد بیرون ....جالبه ایارن یک بار این بلا سر ران پایمان آمد ما مونده بودیم این قلمبه سفت و دردناک چیه  که وقتی دکتر رفتیم و پرسید ورزش میکنی گفتیم یوگا از تعجب دهنش وا ماند که تو یوگا چیکار کردی که ماهیچت اینطوری قلمبه زده بیرون....یک بار هم قشنگ زیر بغلمان که کلی ترسیدیم خدای نکرده از همان غده های خر نباشد....ولی جدیدا بدن ما آن سفتی را ندارد بله ندارد یعنی هنوز سفت هستا ولی نه مثل قبل بعد با خودمان گفتیم عوارض سن است دیگر که دوستمان فرمودند ماتحت مبارک را جمع کن برو ورزش تو که حالا بدنت اینطوریه....


ما همیشه پریودهای جانکاهی داشتیم ..بلی بلی علاوه بر درد و افسردگی قبلش و اینا خونریزی خیلی خیلی بدی داشتیم یعنی در این حد که فقط میخواستیم دراز بکشیم ...خودمان را چشم نکنیم الانه کمتر شده البته شنیده بودم در بخشهایی از ایارن به دلیل آب بد میوم در زنان زیاد است که باعث خونریزی شدید میشود ولی ما دکتر هم میرفتیم مرتب... فقط یکبار به ما گفت این مشکل راداری و بعد خدا راشکر با قرص درمان شد ....بعد الان چند ماهی است بازهم خودمان را چشم نزنیم خونریزیمان بهتر تر شده یعنی کمتر شده درد را داریمها یعنی انگاری کمرمان از وسط دو نصف میشود ولی خونریز ی کمتر شده و حتی تعداد روزش هم ...بعد به مشاورمان گفتیم نکنه که داریم یایسه میشویم حالا که فکر بچه و اینها را داریم میکنیم ...که برگشتن گفتن من فکر میکنم تو تازه داری عادی میشوی....


مورد دیگر مربوط به ریاضیات است که خب ما ریاضیاتمان برعکس حفظیاتمان همیشه خوب بود ....بعد کد نویسی هم مزید علت شده بود که ذهن ورزیده ای داشته باشیم در این مورد ...ولی فکر میکردیم افزایش سن باعث شده است که ما خنگ تر شویم یعنی مثل قبل مخمان نکشد...خلاصه که دیروز یکی از بچه های دکترا رفته بود سوال آماری از استادش بکند که استاد ما هم هست..حال ما همیشه آمارمان را با تقلب در دانشگاه پاس میکردیما ولی مصداق همون که میگن از هرچی فرار کنی سرت میاد الان دکترای ما گره کور خورده به آمار این شده که یاد گرفتیم ..استاد هم به آقا گفته بودن برو از فلانی بپرس که اکسپرته تو آمار...این آقا هم خیلی باحال حرف میزند اومد به ما گفت آره استاد گفته تو اگسپرتی میتونی سوال منو جواب بدی البته شاید هم نتونیها اشکالی نداره  البته ما هم تا حدی سوالشان را جواب دادیم...و باز هم در دلمان یه خاک تو سرت به خودمان گفتیم که اندازه بال مگسی برای هوش و استعدادمان ارزش قابل نیستیم...والا بخدا...


البته تمام این توهمات ریشه در این هم دارد که تز ما مربوط به سن است بله بله سن ...و از انجا که داریم جامعه شناسی و روانشناسی سن را میخوانیم همچین فکرهایی هم برایمان ایجاد شده بماند که در زندگی واقعیمان تمام این تیوریها را داریم یکی یکی نقض میکنیم...


نظرات 6 + ارسال نظر
پاییزی دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 14:01

برای دختر مریخی: منظور پگاهی از میوم: میوم یا فیبروم رحم

آری تا اونجا که من میدونم همون ضخیم شدن دیواره رحمه که باعث خونریزی زیاد میشه و یعد هم هی رشد میکنه

پاییزی دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 11:14

تو سال به سال پیرتر نمیشی، سال به سال عزیزتر میشی

هادی یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 14:09

سلام،با وبلاگتون اتفاقی اشنا شدم خیلی خوب مینویسی امیدوارم که ادامه بدی.اگر در زمینه آموزش برنامه نویسی هم مطلب بنویسی خیلی خوب میشه.یا لا اقل به سوالات جواب بدی.موفق و پایدار باشی

سلام راستش من حدود دو ساله دیگه برنامه نویسی نمیکنم و اظلاعاتم هم بروز نشده

دخترمریخی شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 00:40

سلام پگاه جان ببخشید متوجه نشدم در بخشهایی از ایران آب بد میوم در بدن زنان؟
میشه توضیح بدی عزیزم؟
پگاه من هر وقت پری دردناک دارم 2قاشق روغن زیتون(فقط بو دار هرچند سخته ولی بی بوها خاصیت بو دار هارو ندارن چون یه مقدار از مواد شو گرفتن)میخورم البته فقط خام و خیلی موثره اولین بار اتفاقی خوردم وبعد دیدم دردش خوب شد دیگه هر دفعه همین کارو میکردم تا اینکه تو نت سرچ کردم روغن زیتون دیدم بله این روغن خاصیت تسکین دهنده داره برای درد
البته مقداری بستگی به مقدار دردش داره که چقدر بخوری
راستی وقتی شمال بودم به جز 1سال اول شروع پری سالهای بعد دردی محسوس نداشتم اما از وقتی اومدم تهران دردش بیشتر شده و این برام واقعا عجیب حتی یه بار که مسافرت شمال بودیم و پاییز هم بود یهو پری اومد و تا6روزم همونجا بودیم اما با کمال تعجب دیدم دردی ندارم درست برخلاف تهران!

سلام عزیزم من جای یکه کار میکردم مربوط به سلامت و اینا بود تو ایارن و اونها میگفتن اون قسمت به خاطر نمیدونم آب بد یا چی اکثر زنها میوم میگیرن که باعث خونریزیهای بد میشه و در نهایت اکثرا رحم و در میاوردن ...من واسه دردم زیره میخورم یعنی دم میدم و میخورم ...اینطری نخوردم به جاش سه تا قرص خوردم یعنی انگار میخواستم بزایم ها اینقد کمر درد میگیرم ....وضعیت پریودها خیلی خیلی بستگی به روح و روان آدم داره...جالبه اینجا بگی حالم بعده پریودم یه جوری با تعجب نگات میکنن که خب یعنی چی !!!!یعنی ما اینقده عیر عادی هستیم در نظر این خارجکیها ها

ازی پنج‌شنبه 5 شهریور 1394 ساعت 22:52 http://mrooz.blogsky.com/

من مدتهاست که شمارو رو میکنم اخه خانم های که در خارج تحصیل می کنن رو دوست دارم
من ارشد دارم ولی ی رویام اینه که دکتری تو خارج بخونم مخصوصا کانادا .همین طوری الکی مثلا
من نوشته هاتونو خیلی دوست دارم خصوصا وقتی به خارج و دانشگاه تون ربط داره
تو این پست انقدر گفتین سن سن خیلی کنجکاو شدم ببینم چند سالتونه
اگه ایرادی نداره ممنون میشم بدونم
همیشه موفق و شاد شاد باشید

سلام خوبه این کنجکاوی باعث شد با هم اشنا بشیم من خیلی دوست دارم سی ساله باشم همینطوری ولی این سیه هی سال به سال میره بالاتر تو هم شاد باشی همیشه به رویاهاتم نگو الکی

شیرین سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 17:14 http://www.ladolcevia.blogsky.com

منهم قبول ندارم! تازه آدم بعد از سی سالگی ست که خودش و بدنش را خوب می شناسد و می تواند بهتر زندگی کند. منهم آخرین بار دسامبر گذشته و در 41 سالگی فارغ التحصیل شدم! محدودیت ها فقط حاصل تخیل خود ما هستند.

سلام بله من هم سی سالگی را خیلی دوست دارم ادم یهجورهایی میفهمد که دیگر چطوری است ...ولی امان از این تیوریهای سن.....و آفرین به این فارغ التحصیلی که داشته اید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.