تولید مثل همان مادر شدن است...آیا!!!

 
 

همین الانه یکی از کلاسهام تمام شد ...یعنی فردا آخرین جلسشه ولی خب تازه این یکی از آسونترینهاش بود چون ترمهای قبل هم همین درس و داشتم یه جور حل تمرین آمار...ولی با اینکه میدونم سختاش مونده ولی یه احساس فراق بالی دارم...کل اون واحد درسی خودم هم به خیر بگزره دیگه میتونم یه نفس راحت بکشم...فعلا که دو هفته بیشتر وقت ندارم تا اون کورس...الا ن تقویم و نگاه کردم پر استرس شدم ای خدااااا....و اما

یکی از خانواده های یکه من اینجا میشناسم...چند وقت پیش دعوای خانوادگی داشتن مرده زنه رو زده بود خود زنه عکساشو واسه من فرستاد که چطور بدنش رو زخمی و کمبود کرده بود...و این جریانیه که نه ساله همینطور ادامه داره...بعد زنه دست بچه رو میگیره پا میشه میره خونه هایی که از همچین زنهایی نگهداری میکنن...لازمه بگم این خونه ها یه چیزی مثه هتله اینطور که من تعریفش رو شنیدم...به هرکسی اتاق میدن و آشپزخونه و زنها میتونن اونجا آشپزی کنن و لیست خرید بنویسن و احتیاجاتشون و بگن ...اونجا مشاور هم داره و زنهایی که تو روابط وحشیانه اینطوری هستن و مسلمن روح و روان خودشون و بچشون یه جورایی به فنا رفته میتونن مشاوره بگیرن ...بعد اگر  اون زن تصمیم بگیره که جدا بشه دولت همه جور حمایتی میکنه یعنی کمکشون میکنه خونه بگیرن و خرجی بهشون میده تا زنه کار پیدا کنه اگر خانه داره و ....خلاصه که همه جور کمک مالی و روحی از اونور اگر زنه بره شکایت کنه که شوهرم وحشیه و دست بزن داره و مدرک هم داشته باشه شوهره رو شش ماه میندازن زندان بعلاوه اینکه پرونده دار هم میشه و خرج بچه هم ماهیانه باید بده...

مخلص کلام جدا شدن اینجا کمترین میزان آسیب رو داره با همه این ساپورتها  و خود دولت بسیار حمایت میکنه تا زن و بچه از روابط وحشیانه بیان بیرون ..ایارن که نیست که مرده حق داشته باشه همه گه اضافی بخوره بعد هم بگه حقیه که دارم ...بعد فک مکینید این خانم که نه ساله داره کتک میخوره و هردفعه پامیشه میره تو این مراکز و به قول خودش هر دفعه هم بدتر از سری قبل کبود و زخمی میشه و فحشهای رکیک بدتر ی میشنوه  چیکار کرد...این هم در نظر بگیرید شهرداری وقتی ببینه همچین کیسهایی رو تحت نظرشون میگیره... یعنی هرچند وقت یه بار بچه رو میخوان که مبادا این پدر و مادر دیوانه به بچه آسیب زده باشن و برای همین با بچه تنهایی حرف میزنن و اگر بفهمن بچه آسیب دیده احتمال اینکه بچه رو از پدر و مادر بگیرن زیاده.... و این خانم با همه این اوصاف بعد از یک کتک مفصل که میل کردن به همراه مقدار زیادی حرف رکیک و زشت به این مراکز رفته برای بار صدم و همه جا رو از دوست و آشنا و پر کردن که شوهرم وحشیه و فلان و بیسار و بعد از یک هفته خیلی شیک و مجلسی برگشتن سر خونه زندگیشون و به همه پیغام دادن شوهرم عوض شده و با من داره مثل یک ملکه رفتار میکنه!!!!....

من وقتی فهمیدم میخواد برگرده با خودم گفتم این زن دیوونس زنگ زدم به یکی که بهتر از من اینارو میشناسه و اونم تایید کرد...از اون موقع به بعد اصلا دوست ندارم باهاش ارتباطی داشته باشم ...به چند دلیل... قبلا با توجه به شناختم میگفتم این آدم یه زن ساده سنتی ایرانیه من شاید حرف زیادی برای گفتن باهاش نداشته باشم ولی برای دور همیها اینها خوبه ولی الانه فهمیدم این زن علاوه بر اینکه ساده هست آدم یکه عزت نفس نداره یا بقول اینجایی ها dignity نداره در حدو اندازه من نیست

دوم اینکه آدمی که اینقدر راحت به خودش و بچش صدمه میزنه خیلی راحت میتونه به بقیه هم صدمه بزنه سوم من همیشه تا اونجا که میشه از شلوغی و دردسر و مشکل درست کردن اینا فراری بودم از آدمهای پر حاشیه گریزونم میترسم بهشون نزدیک بشم....

ولی کلا دو تا سوال بزرگ تو ذهنم نقش بسته ..مشاورم میگه مادر شدن یکی از بزرگترین تجربه هایی که یک زن در طول عمرش میتونه کسب کنه که باعث رشد زن میشه والا من خیلی زنها و مثلا مادرهایی که دورم میبینم نه اینکه رشدی توشون ندیدم بلکه بیشتر تاسف خوردم به حال بچه ای که اینا دارن بار میارن...واقعا چه رشدی به خیلی از این زنها اضافه شده با مادر شدنشون شاید بهتر اسم کار اونها رو گذاشت تولید مثل مثل انواع دیگر پستانداران !!

دومین سوال هم اینه که چطور یه آدم میتونه با کسی زندگی کنه که مدام کوچیکش میکنه و حالا زندگی خالی هم نه مثلا اگر من باشم مطمینم طرف رو اصلا نگاه هم نمیکنم اگر مجبور باشم یک جا باهاش باشم سوال اینه علاوه بر بودن باهاش بهش حالم میده و باهاشم میخوابه و چه و چه...نه واقعا چطور این بدن میتونه پذیرای کسی باشه که میزنش!!!!

شما به نتیجه ای رسیدین به منم بگین..

بعد که میگم از ماست که بر ماست نگین نه ...اینجا که دیگه ایارن نیست بگن زنه اگر زن بود برمیگشت سر خونه زندگیش اتفاقا اینجا برعکسه اینجا میگن اینا دو تا آدم روانی هستن که از کتکاری لذت میبرن و بهتره ما بچه رو ازشون جدا کنیم تا بچه کمتر آسیب ببینه...نمیدونم این اتفاق برای اینا میفته یا نه هرچند به نظرم اون بچه بچه سالمی نیست دیگه...

معلومه عصبانیم نه...تو دفترم وقتی با تلفن با این زن حرف میزنم همکارم که ماله یک کشور دیگس از لحن حرف زدنم فهمید چقدر عصبانیم بدون اینکه کلمه ای از حرفهام و با این زن بفهمه..

فعلا همینا 

بچه دار شدن که فقط زاییدن نیست ...کل پروسه ساختن یه آدم دیگه نهایتش نهایتش بیست دقیقه طول بکشه نهایتش حالا بگو طرف خیلی عاشقه و فلانه و آتیشش تنده 45 دقیقه ..ولی انتهای این 45 دقیقه میشه یه آدم دیگه میشه یه زندگی دیگه میشه یه طناب کلفت اتصال به تویی که مثلا اسمت والدینه ....قبل اون بیست دقیقه بفهمیم داریم چه گهی میخوریم که فردا یه جامعه از روانیها نداشته باشیم ... اصلا تویی که هنوز خر درونت رام و چموشه و رییس زندگی و تصمیماتت چطوری به خودت اجازه میده یکی ددیگه رو بیاری تو این دنیا..

نظرات 7 + ارسال نظر
شیرین چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 15:15 http://www.ladolcevia.blogsky.com

سلام پگاه عزیز
این مطلب را خیلی دوست دارم:
http://measer-pear.blogspot.se/2011/11/yes-we-will-survive.html

اگر دوست داشتی بخوانش. شاید کمی از عصبانیتت کم شود!

سلام شیرین ممنون بابت لینک خوندمش و لذت هم بردم...ولی راستش تصمیم بر اینکه باهاش قطع رابطه کنم جدیه چون اگر من چیز یبگم یا هرکسی در جهت اینکه این آدم آگاه بشه و بتونه روی خودش وایسه...اینطور برداشت میشه که تو خط شوهر منی و منتظری من از زندگیم برم بیرون بعد شوهرمو بدزدی...یه همچین منطقی داره این زن...و واقعیتش ازش میترسم کسی که اینقدر راحت به خودش و بچش صدمه میزنه میتونه همین کارو واسه بقبه هم کنه........دلم برا یاون بچه میسوزه ...

پاییزی جمعه 3 مهر 1394 ساعت 00:33 http://yekfaslesevomii.blogsky.com/

منم اینجور آدمها رو درک نمیکنم. انگار خودآزاری دارند. حالا توو ایران توجیهش اینه که حمایتی نیست و حقی برای زن قائل نیستند و بعد از طلاق ال میشه و بل؛ دیگه اونجا با اون همه حمایت چرا آخه؟! واقعاً چه توضیحی میشه براش پیدا کرد جز اینکه این زن هم مشکل روانی داره و یه جورایی انگار دچار یک نوع وابستگی عاطفی غلط به شکنجه گرش شده و حتی شاید از اون آزار لذت هم میبره!

خوب کردی که فاصله گرفتی. آدمهای منفی و بلاتکلیف بهتر که دور باشند. وگرنه افکار بیمارشون رو کم کم بهت تزریق میکنند.

دقیقا من هم در این مورد همینطور فک میکنم یه رابطه نرمال برای این زن همین رابطس

دختر مریخی پنج‌شنبه 2 مهر 1394 ساعت 18:53

بله عزیزم
متاسفانه تو شهرهای مرکزی که دیگه واقعا نوبره
چند وقت پیش تلویزیون نشون میداد که یه زوج یزدی(اگه صلاح میدونی اسم شهرو حذف کن)
بعد از چند سال ناباروری و درمان تو همون شهر حالا بچه دار شدن
جالبه یک آقای دکتر متخصصی از بیمارستان همون شهر که مصاحبه میکرد گفت خوشبختانه این نوزاد پسره
فکر کن تفکر یک آقای د کترشون اینه
بعد یکی از دوستان که خواهرش اونجا زندگی میکنه و اینم موقع زایمان رفته بود پیشش گفت
حتی پرستارها و ما ما ها بین نوزاد دخترو پسر فرق میذارن

بله متاسفانه همینطوره ولی خب امیدوار باشیم این دهه هفتادیا فک کنم همه این فرهنگا و سنتهای خوب و بد و بگوبن ولی حالا بعدش چه شود خدا میدونه

دختر مریخی چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 23:27

پگاه جان کامنت دومی رو خواستم خصوصی بذارم وب امکان شو نداد
اگه صلاح دونستی نمایش نده

صلاح میدونم نشون بدم

دختر مریخی چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 23:24

پگاه من خودم شمالیم وخانومای شمالی رو که میبینم نسبت به خانوم های خیلی از جاهای دیگه انگار کمتر زیر بار ستم مردانه میرن و عزت نفس بیشتری دارن هر چند اونها هم هنوز مونده تا به حقوق برابر بر سن و هنوز به اون درجه نرسیدن که ارزش واقعی خودشون رو بشناسن ولی نسبت به خانومها ی شهرهای دیگه مخصوصا شهرهای مذهبی اینطورین!
اگه درست فکر میکنم بگو(غیر مستقیم اگه میشه)

بیه منم فکر میکنم درسته ...خلی وقت پیش مقاله ای خوندم در این زمینه ...که چقدر زنهای شمالی پیشرو بودن اصلا مقاله هم در همین مورد بود که زنهای شمالی و البته مردهاشون چقدر از نظر فکری پیشرفته تر بودن چون زنهای شمالی تو خیلی از رشته ها و موفقیتهای احتماعی اولین بودن...که این هم تلاش زنها رو نشون میده هم روشنفکر بودن مردهای شمال رو...و دقیقا درسته اگر فرهنگ شمال رو با مردم اصفهان که مثلا شهر بزرگی هم هست مقایشه کنی تفارتهای زیادی میبینی ...یه دلیلش مذهبه البته من مذهب رو مقصر نمیدونم چون مذهبیهای زیادی دیدم تو کشورهای مختلف من فرهنگ و سنت رو مقصر میدونم که دلیلشم دوری شهرهای مرکزی از مرز و بو نوعی دور بودن از تعامل با کشورهای دیگه است...شهرهای جنوبی هم به اندازه شهرهای مرکزی بسته نیستن چون اونها هم تعاملات زیادی با کشورهای دیگه دارن مثا فرهنگ مردم جنوب در آبادان یا اهواز اینو نشون میده...تهران هم به دلیل اینکه محموعهای از فرهنگهای مختلف سنتی نمونده ...مرسی از کامنتت جالب بود

دختر مریخی چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 23:19

پگاهی حق داری منم خیلی حرصم میگیره از این جور زنها آره اتفاقا تو این مورد میشه قضاوت کرد چون
دیگه ایران نیست که پشتش خالی باشه و شکنجه کردن زن جزئی از حقوق مرد به حساب بیاد
ولی نظر منم اینه که اولا این جور زنها کلا به دلایل حالا روانی یا تربیتی یا.... عزت نفس ندارند
ولی یه مرض دیگه هم که من از خود زنهای این مدلی شنیدم اینه که میگن از نظر عاطفی بهش وابسته ایم!!!!
ولی در واقع این زنها عقل و مغزشان کلا تعطیل تشریف داره وگرنه آدم عاقل هیچوقت نمیتونه وابسته عاطفی شکنجه گرش باشه که
آره بچه بدبخت هم خیلی گناه داره تو این رابطه آسیب زیادی میبینه
راستی یه کامنت خصوصی هم الان برات میذارم بگو آیا به نظر شما هم اینطوریه؟! یا فقط من اینطوری میبینم؟!

به نظ رمن هم همینه ...آدمهای اینطوری دیگه نمیتونن تو یه رابطه آروم برن رابطه برای اونها همین میشه یک ماه خوشی و بعد یه کتک کاری و فحاشی و متاسفانه همین الگو میشه برای اون بچه بیچاره

مترسنج سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 18:43 http://www.dar300metri.blogsky.com/

نمیشه قضاوت کامل کرد. حداقل تا جزییات کامل ندونیم. هم زنا و هم مردا ب یک اندازه مقصرن. این پیشفرض اولیه اینجور مسائله.

در این مورد فک کنم بشه قضاوت کرد...زنه کسی هستی که مدام ازش کتک میخوری یعنی دیگه روج و روان سالمی بعد از 9 سال واست نمونده و بزرگ شدن بچه تو همچین محیظی یعنی با اوردن یک زن مشکل دار و حالا تو ایارن هم نیستی که کتک زدن زن یکی از حقوق مسلم مرده ...اینجا همه جور حمایتی ازت میشه کلی هم بهت عزت و احترام میزارن مه داری یه بچه رو تنهایی بار میاری چی باعث میشه دوباره برگردی سر همون زندگی به نظر من یک چیزه اونم اینگه خود این زن هم از نظر روحی بیماره ...کلا که اصن بهش فکرم میکنم خونم به جوش میاد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.